سرگردانی خالق اثر و سرگیجه مخاطب

بهرنگ توفیقی از آن دست کارگردانانی است که نه سبک مشخصی در کارگردانی دارد نه تفکری در آثارش نهفته است

حامد بهداد و رعنا آزادی‌ور، بازیگران مجموعه سرگیجه - نماوا

با از دست رفتن بینندگان تلویزیون در جمهوری اسلامی ایران، مردمی که به هر حال شیفته تماشای سریال‌های داستانی‌اند، اگر بخواهند تنوعی به چشم و گوش خود بدهند و در بین تماشای سریال‌های پرکشش ۱۰۰ تا ۴۰۰ قسمتی ترکیه، به سریال‌های ایرانی رو آورند، مجموعه‌های نمایش خانگی می‌بینند. این سریال‌ها نخست روی دی‌وی‌دی و سی‌دی منتشر می‌شد، سپس کم‌کم پلتفرم‌ها و بسترهای نمایشی اینترنتی شکل گرفت و کار را آسان‌تر کرد و به دلیل اینکه فضای آن‌ها از سانسور شدید تلویزیون حکومتی بازتر بود، در بین برخی از جوانان اقبال پیدا کرد. با دست‌انداختن صداوسیما با شرکت ساترا بر این پلتفرم‌ها، همان سانسور تلویزیون داشت اعمال می‌شد، اما به دلیل بالا گرفتن جنبش زن، زندگی، آزادی، کمی سانسور را دوباره شل کردند تا بلکه بینندگان از‌دست‌رفته بازآیند. 

مدتی است که مجموعه نمایش خانگی «سرگیجه» از نماوا پخش می‌شود. این مجموعه به کارگردانی بهرنگ توفیقی ساخته شده است. بهرنگ توفیقی از آن دست کارگردانانی است که نه سبک مشخصی در کارگردانی دارد، نه تفکری در آثارش نهفته است. تصورش را بکنید که او هم سریال حکومتی «آقازاده» را در کارنامه دارد هم «بی‌همگان» را، و حالا رفته است سراغ فیلمی پلیسی در ژانر مبتذل! 

وقتی فیلمنامه ضعیف باشد، طبیعتا بازیگران هم تکلیف خود را نمی‌دانند و لشکری از ستاره‌ها هم نمی‌تواند فیلم را نجات دهد. البته بازیگر خوب، حیثیت هنری خود را برای نان و آب لکه‌دار نمی‌کند و با خواندن فیلمنامه‌‌ای که شخصیت را در ذهنش شکل نمی‌دهد، کار را نمی‌پذیرد. به این اسامی نگاه کنید؛ هریک از آن‌ها به تنهایی می‌توانست فیلمی و مجموعه‌ای را پربیننده کنند و دست‌کم سرمایه آن را نجات دهد: حامد بهداد، رعنا آزادی‌ور، هومن سیدی، هادی حجازی‌فر، علی عمرانی، مهراوه شریفی‌نیا، پیام دهکردی...؛ اما هیچ‌یک نه بازی درخشانی از خود نشان داده‌ و نه توانسته‌ است حضوری پررنگ داشته باشد. معلوم نیست حضور این لشکر، چقدر هزینه روی دست سرمایه‌گذار گذاشته است و مافیای سینمای جمهوری اسلامی ایران چگونه این بودجه‌ها را که درواقع پول مردم ایران است، دود می‌کنند و به هوا می‌فرستند.

این‌ها می‌خواهند سریال‌های ترکی را بازسازی کنند، اما نمی‌توانند سریال‌ خود را به ۲۶ قسمت هم برسانند، در حالیکه در صنعت سریال‌سازی ترکیه، سریال زیر ۵۰  قسمت، «خرده‌سریال» محسوب می‌شود. تکنیک ساده‌ سریال‌های ترک این است که نخست یک سری شخصیت جذاب را معرفی می‌کنند و در بیننده همدلی با آن‌ها برقرار می‌شود و پس از آن، دیگر سریال را بیشتر برای دیدن این شخصیت‌های محبوب در موقعیت‌های مختلف دنبال می‌کنند، و البته داستانی هم دارند که می‌توانند تا هروقت بیننده داشت، آن را کش بدهند و بیننده خسته نشود. گاهی خود دست‌اندرکاران خسته می‌شوند، یا می‌خواهند بروند سر پروژه دیگری، و سریال را تمام می‌کنند. اما سریال‌های ایرانی در سال‌های اخیر، از آنجا که کمتر شخصیت‌های ماندگار خلق می‌کنند، نمی‌توانند بیش از ۲۰ قسمت، یا دست‌بالا ۲۶ قسمت ادامه یابند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

روایت «سرگیجه» سرگردان است بین ماجرایی پلیسی و عشقی مثلثی بین دو دوست؛ یعنی کلا داستان‌های چیده‌شده برای ایجاد تعلیق و کشش، در صورتی که پی‌رنگ باید از دل شخصیت‌ها بیرون بیاید. درواقع، پی‌رنگ (یا «پلات» - طرح‌و‌توطئه روایت)، همان «شخصیت» است و شخصیت باید درون‌زا باشد و پی‌رنگ را بسازد. شخصیت‌های باسمه‌ای، پی‌رنگ پر از سوراخ و گاف پدید می‌آورند. 

پیمان (با بازی حامد بهداد) به همسرش فریبا (با بازی رعنا آزادی‌ور) شک می‌کند و در تماس تلفنی مشکوکی، به او گفته می‌شود که همسرت با دوستت کامران (هادی حجازی‌فر) ارتباط‌های غیرافلاطونی دارد. پیمان به محل گفته‌شده می‌رود و با چشم خود می‌بیند که فریبا و کامران در رستورانی نشسته‌اند و حرف می‌زنند و پاکتی بینشان رد و بدل می‌شود. وقتی کامران از فریبا جدا می‌شود و به پارکینگ می‌رود، پیمان سر راه او سبز می‌شود و بینشان درگیری به‌وجود می‌آید و کامران نقش زمین می‌شود. پیمان که گمان می‌کند کامران مرده است، از صحنه می‌گریزد و بعد که برای برداشتن گوشی موبایلش برمی‌گردد، می‌بیند جسد کامران نیست و ماجراهای پی‌درپی بی‌ربط و باربطی اتفاق می‌افتد و موضوع اختلاس و دزدی در شرکت و رمزارز به میان می‌آید و جلال (با بازی علی عمرانی) که فرد صاحب‌نفوذی است، وارد ماجرا می‌شود؛ آقای پولدار و خشنی که درستکار است و گردی بر دامنش نمی‌نشیند! الان که ۱۸ قسمت از ۲۰ قسمت گذشته است، رازهایی که ظاهرا برای نویسندگان و کارگردان راز بودند، یکی یکی گشوده می‌شود، در حالیکه از همان اول تقریبا همه‌ چیز مشخص بود. 

واقعا این مجموعه نه ارزش دیدن دارد نه نوشتن در موردش؛ فقط به چند نکته بسنده می‌کنم. نخست، توجه به بازی علی عمرانی در نقش «جلال» است. مقایسه بازی او در این مجموعه و بازی‌اش در «خسوف» (به کارگردانی مازیار میری) در نقش «رضی»، بسیاری از نکات در باب شخصیت درستی که می‌توان در آن بازی درستی ارائه داد، مشخص می‌کند. عمرانی در نقش «رضی» بازی فوق‌العاده‌‌ای از خود نشان داد و نام او پس از اینکه ۴۰ سال در رادیو و تئاتر تقریبا ناشناس خاک صحنه خورده بود، ناگهان سر زبان‌ها افتاد و مردم به یکدیگر سریال را معرفی می‌کردند برای دیدن بازی او. اما اینجا آنقدر فشل است که مانند بقیه سریال به زودی فراموش می‌شود. 

نکته دیگر، بازی هومن سیدی ست. هومن سیدی که با بازی در سریال‌هایی که در آن‌ها نقش لومپن طبقه‌متوسطی را با شیرینی خودش بازی می‌کرد، معروف شد و محبوب جوانان بسیاری هم شد و همچنان نیز محبوب است، در این مجموعه در نقش کارآگاه پلیس ظاهر شده است و چقدر بد ظاهر شده است؛ پلیسی که وجود خارجی ندارد، و سیدی حق دارد که نتواند نقش او را بازی کند.

سریالی مانند «دایی‌جان ناپلئون» (به کارگردانی ناصر تقوایی از روی رمان ایرج پزشکزاد) که در دوران محمدرضا شاه پهلوی در تلویزیون ملی ایران ساخته شد، ‌چنان شخصیت‌هایی قوی ارائه داد که طی این پنجاه سال که از عمر آن می‌گذرد، نسل‌های مختلف بارها آن را دیده‌اند. اکثر دست‌اندرکاران آن سریال درگذشته‌اند، اما شخصیت‌هایی که در آن سریال خلق شدند، ماندگار مانده‌اند.

تنها نکته جالب برای من در «سرگیجه»، بازی ژرژ هاشم‌زاده در نقش «جهان» بود. هاشم‌زاده که سال‌ها در سینما در سمت‌های مختلف، از دستیار کارگردان تا کارگردانی، حضور داشته است و اینک در شصت سالگی توانست در بازیگری هم خود را نشان دهد، تنها مورد اعتناشدنی در این سریال است. هرچند، باز هم به همان دلیل اصلی و شخصیت فشل و غیرواقعی‌ای که «جهان» دارد، هاشم‌زاده نتوانست چنان که باید و شاید، مهارت‌های فردی خود را ارائه دهد.

معلوم نیست نام این مجموعه چرا «سرگیجه» گذاشته شده است. اول تصور کردم بازسازی «سرگیجه» (Vertigo) شاهکار آلفرد هیچکاک است، اما در همان قسمت اول معلوم شد که ربطی به «سرگیجه» هیچکاک ندارد. حدسی که می‌توان زد، این است که هرکس این سریال را ببیند، دچار سرگیجه می‌شود و انصافا اگر به این منظور نام آن را سرگیجه گذاشته‌اند، به هدف خود رسیده‌اند؛ زیرا من که سرگیجه گرفتم. امیدوارم شما نبینید و سرگیجه نگیرید.

بیشتر از فیلم